من به يک لبخند خوشنودمبه نگاه مستاه روياهايم به يک تبسم در زير درخت قديميبه هنگام چيدن آرزوهام از سفره آسمونيمن به رقص پرستو ها در صبحي صادق عشق مي ورزمبه صداي گنجشک کوچک باغ خاطراتم من سپيدي روز را در دستان پاک مادر مي بينمو سياهي شب را از چشمان يخ زده مهتاب مي خوانمصداي سکوت زيباي عاشقي را باور دارمو نگاه بي رياي صداقت را در هياهوي شهر مي شنوم...
سلام دوست من به دوتا وبلاگ من يه سر بزن بروزم
http://tofanezard.blogfa.com